روزیکه تو اومدی
آخرین باری که رفتم پیش خانم دکتر ثقفی_دکترت_ برام 9 شهریور رو تاریخ زد و قرار شد صبح همون روز ساعت 7 صبح بیمارستان باشم. بابایی هنوز اصفهان بود.قرار بود شب راه بیفته و صبح زود برسه. خیلی جوش میزدم دوست داشتم هر چه زودتر بیاد. شب خوابم نبرد .صبح زود پدر جونو آنا جون مثل همیشه سحر خیز و آماده بودن. اینو یادم رفت بگم شب قبل عروسی دوست صمیمیم مریم بود که بازم با اون هیکل خوشگلم رفتم .بعدا عکسشو بهت نشون میدم. صبح هر چی این پا اون پا کردم تا ابا برسه . نشد.پدر چون گفتن دیر میشه ما میریم اونم میاد بیمارستان. تو بیمارستانم پدرجونو مادر جون اومدن. البته کاش نمیومدن.چون بازم مثل همیشه مادر جون با اون حرفا و کاراش حسابی ناراحتم کرد. لحظ...
نویسنده :
مامان نسرین
2:45