سپهرسپهر، تا این لحظه: 22 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

یه پسر آسمونی

خانواده ی مهربونم

1390/6/4 2:23
نویسنده : مامان نسرین
222 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم گفتم که یخورده مامان حال ندار بود .پس به سفارش آنا جون قرار شد زودتر برم مشهد پیش آنا جون.

تو اولین مسافرتتو اونم از نوع هوایی تو دل مامان انجام دادی. Green Smilies

خدا رو شکر نی نی خوبی بودی و مامانو اذیت نکردی.

توی فرودگاه آناجونو پدر جون و مادر جونو پدر جون اومده بودن به استقبالمون.خیلی خوشحال شدم .

اولین چیزی که آنا جون بمن گفتن این بود که واااای چقدر دماغت گنده شده .!!

وقتی رسیدیم خونه حسابی شوکه شدم. آنا جون طفلی کلی برات خرید کرده بودن.نصف اتاق پر بود از وسایلت .سرویس کامل کالسکه و روروک و .....

خاله جونم میگفت هر روز میاد یکی از لباسای تو رو توی کالسکه مینشونه و دور خونه میچرخونه و باهات حرف میزنه.

همه خیلی ذوق داشتن که زودتر ببیننت.

اما پسر خوبم آنا جون یخورده نگران بودن چون روزه داری ماه های اول من باعث شده بود چندان رشد نداشته باشی و دکتر یخورده ما رو ترسوند.

بعدا فهمیدم که آنا جون به خاطر همین نذر کردن اگر تو سالم به دنیا اومدی انگشترشونو بندازن تو ضریح امام رضا.

اون سه ماه که پیش آناجون بودم حسابی بهم رسیدن.

یه چیز مهم تو همین گیر و ویر عمو جونم میخواست عروسی کنه . مامانم مجبور شد با اون هیکل خوشگلش بره تو مراسم خواستگاری.animated gifs

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)