گردش در اصفهان
یه روز با بابایی تصمیم گرفتیم شما رو بر داریم و مثل مامان باباهای دیگه مثلا بریم گردش.
قبلا گفته بودم که ماشین نداشتیم.پس سوار اتوبوس شدیم .
تا زمانیکه اتوبوس راه میرفت مشکلی نبود اما همین که وای میاستاد شروع میکردی به تکون دادن خودت یعنی که راه بیفت.
یخورده راننده بیچاره دیرتر حرکت میکرد صدات درمیومد.
رسیدیم به خیابون چهارباغ.از اتوبوس پیاده شدیم .میخواستیم بریم میدون امام.اما شروع کردی به گریه کردن.
اول زیاد تحویل نگرفتیم اما وای از دست جیغ و دادت.بعدا عکسشو واست میذارم کاملا نشون میده چه حرصی میخوردم.
سر همین قضیه نمیدونم چطور شد که با بابایی حرفم شدو برگشتیم خونه.
پسر خوش اخلاقم نمدونم چرا این قدر اذیت میکردی؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی