سپهرسپهر، تا این لحظه: 22 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

یه پسر آسمونی

اولین سفر با سپهرجون

1390/6/16 9:07
نویسنده : مامان نسرین
336 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از عروسی عمو فرزاد به آناجون گفتم میخوام برم خونم اصفهان .آنا جون میگفتن تو بچه داری بلد نیستی نمی تونی اما من اصرار کردم که برم آخه بابایم اونجا تنها بود و میخواست گل پسرشو ببینه.

به خاطر همین پدر جون بلیط هواپیما واسمون گرفتنو من و تو باهم راه افتادیم. خیلی نگران بودم .همش میترسیدم اگه یهو گریه کنی یا شیر بخوای من چی کار کنم. اما خدا رو شکر به خیر گذشت .تو همش خواب بودی.

توی فرودگاه بابایی اومد به استقبالمون.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان نسترن
17 شهریور 90 13:48
سپهر جونی یادش بخیر.
چقدر تو دوست داشتی باهم بازی کنیم. منم همش می گفتم حوصله ندارم. برو با خاله نوشین بازی کن. یادته. هه هه هه


آی گفتی خاله جونی حالا چقدر با امیر بازی می کنی؟!
خاله نوشین
18 شهریور 90 0:52
سلام سپهر جونم ایشالا سفر فردات به شمالم حسابی بهت خوش بگذره و به سلامتی برگردین مشهد


ممنون خاله جون مهربون