سپهرسپهر، تا این لحظه: 22 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

یه پسر آسمونی

خرابکاری بزرگ!

1390/8/15 15:11
نویسنده : مامان نسرین
415 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتی بود داشتم باهات تمرین میکردم تا از پوشک بگیرمت.

گاهی آزاد میذاشتمو تند تند ازت سوال میکردم.

نزدیک خونمون مسجد بود .بابایی گاهی وقتا برای نماز میرفت.اونشب نمیدونم چطور شد هوس کرد گل پسرشو هم ببره.

قبلش ازت پرسیدم که گلاب بروتون دستشویی داری گفتی آره و با هم رفتی و کارتو کردی.منم خوشحال از این موضوع و مطمئن از اینکه پسرم تازه کارشو کرده و ترسی نیست همونطور آزاد و رها از بند پوشک فرستادمت مکان مقدس مسجد!!!!!!

یکربع بعد بابایی در حالیکه تو رو زده بود زیر یک بغلشو یه موکتم زیر اون یکی بغلش در حالیکه داشت از عصبانیت منفجر میشد اومد خونه و پسرمو  خیلی عصبانی گذاشت رو زمین .

نیازی به پرسیدن نداشت کاملا معلوم بود چی شده.

بعدا که بابایی از شستن موکت فارغ شد و یک کم از ناراحتیش کم شد داستانو تعریف کرد که بعله شازده پسر رفته جلوی پیش نماز مسجد وایستاده و به سلامتیه آقا شروع کرده به زور آزمایی و چون پوشک هم نداشته دیگه.............

بابایی طفلک دیگه مسجد نرفت حتی از محدودشم رد نمیشد چون حسابی خجالت کشیده بودو آقایون نمازخون حسابی سرزنشش کرده بودن که چرا تو رو با خودش آورده مسجد.

آخه من نمیدونم مگه نمیگن همه چی رو از بچگی به بچه  تون یاد بدین تاثیرش بهتره پس چرا ناراحت میشن؟؟!!!!!!!!!!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نوشین
16 آبان 90 17:53
سلام؟؟؟؟ اینهمه نگفتی نگفتی اخرش جهانی گفتی


دیگه چیکار کنیم .دیدم جهانی بشه بهتره!!!!!!!!!!!