سپهرسپهر، تا این لحظه: 22 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

یه پسر آسمونی

یه اتفاق خنده دار!

1390/7/24 9:12
نویسنده : مامان نسرین
328 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسر مامان!چند روزی بود که موهای خوشگلت بلند شده بود.هی امروز و فردا میکردیم تا ببریمت آرایشگاه.

یه روز تصمیم گرفتم خودم موهاتو کوتاه کنم.(آخه مامانی مدرک آرایشگری داره)

خلاصه یه صندلی تو راهرو گذاشتم و آقا کوچولو رو هم نشوندم روش.وسایلمم آوردم.همه چی داشتم .پیش بندو بستمو با آب پاش موهاتو خیس کردم.

مثل آقاها آروم و قشنگ نشسته بودی.

کارم تموم شده بود.خیلی ناز شدی.همون موقع امیر (پسر همسایه)اومد بالا.یهو وسوسه شدم تا دور موهاتو با ماشین اصلاح خط بگیرم تا کارم کاملا حرفه ای بشه.

از امیر خواستم تا ماشین اصلاحشون بیاره.

اونم وقتی آورد نگفت این ماشین رو بیشترین درجشه.منم از همه جا بیخبر.و تازه یه اعترافم بکنم تا اونموقع دستم به ماشین اصلاح نخورده بود.

تا ماشینو کنار گوشت روشن کردم .سرتون برگردوندی تا ببینی صدای چیه..............

دیگه خودت حدس بزن مامان چه گلی واست کاشت.

موهای پشت گوشت یهو پریدویه تیکه ی گنده از بغل پوشت حسابی سفید شد.

مامانی داشت سکته میکرد. 

سریع لباس پوشیدمو بغلت کردم.بدو بدو سمت آرایشگاه سر خیابون.

به آقای آرایشگر گفتم همکارتون موهای پسرمو خراب کرده چه کارش کنم؟گفت خانم یا باید موهاشو از ته بتراشین یا با کلاه گندو که زدین بپوشونین تا موهاش بلند بشه.

با خودم گفتم عمرا اگه موهای پرمو بتراشم.بیزارم از این کار.این شد که راه دومو انتخاب کردمو تا یه مدت سرت کلاه میذاشتم.

بعضی جا باید به کنجکاوی مردم جواب میدادمو یه داستان براشون تعریف میکردم تا متوجه بشن چرا تو هوای گرم پسر خوشگلم کلاه میذاره رو سرش.

امون از دست ایم مردم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)