سپهر جون و مدرسه ی تیز هوشان
کلاس چهارم دبستان یکی از پر کارترین سال های تحصیل تو دوره ی دبستانت بود.
خانم عطری معلم تو و دوست خوب من واقعا سنگ تموم براتون گذاشت.مدام حل مسأله و فعالیت و آزمایش های مختلف علوم.خدا خیرشون بده.
کلاس پنجم سال سرنوشت ساز بود.سال رقابت شدید و نفس گیر.طفلی پسرکم چقدر در تکاپو بودی.
مرحله ی اول آزمون تیزهوشان رو که دادی تا اعلام نتایج مردم و زنده شدم از مدرسه ی شما خیلی ها قبول شدن.
تا مرحله ی دوم دوباره کلاس و دوباره خوندن.اما یهو اعلام کردن آزمون مرحله ی دوم تشریحیه و اونجا بود که انگار تمام زحماتت بر باد رفت.اخه یکی نیست به این مسولین بگه چرا با روحیه ی بچه ها بازی میکنین.
روز آزمون از اضطراب داشتم می مردم.هنوز تو از سرجلسه نیومده بودی بیرون .یکی دونفری که اومدنو ازشون درمورد سوال ها پرسیدم گفتم وای تموم شد.بچه ها می گفتن فقط 5 تا سوال بوده اونم چه سوال هایی.
چندین ماه بخون بخون برای 5تا سوال که حتی یک جملش از کتاب نبود.وقتی از جلسه اومدی بیرون.دویدو طرفت که مامانی چه کار کردی؟گفتی بد نبود و بقیه ی بچه ها دورت کردن .
سوال هارو که باهم ردو بدل میکردین دلم گرم شد متوجه شدم گل پسرمو دست کم گرفتم.امیدوار شدمو رفتیم خونه.از تو سایت سوال ها رو دیدم .سرم سوت کشید حتا نمی تونستم معنی سوال رو بفهمم چه برسه به اینکه بخوام جواب بدم.
دیگه فقط روز شماری میکردم تا زمان اعلام نتایج.گاهی با خودم میگفتم اگه سپهر قبول نشه چی همه ی فامیل منتظرن تا ببینن پسر من چکار میکنه.
خلاصه یه روز صبح تو خونه بودیم که یهو تلفن زنگ خورد.خودت گوشی رو جواب دادی یکی از دوستات بود بهت گفت که نتایج اعلام شده و اسمتو تو لیست دیده.وقتی بهم گفتی داشتم دیوونه میشدم.
نفهمیدمچطور آماده شدم قبلش به یکی از دوستان پر ادعا که همیشه سنگ پسرشو به سینه میزد زنگ زدم تا ببینم اونم اطلاع داره یا نه؟
تا گفتم نتایج اعلام شده و سپهر قبول شده درمورد پسرش ازمن پرسید و گفتم اطلاع ندارم.
زنگ زدم به بابا و سریع رفتیم آموزش و پرورش.بهترین لحظه ی عمرم اون زمانی بود که اسمتو تو لیست قبول شده ها دیدم.واقعا خیلی خوشحال شدم.از قبولی خودم تو دانشگاه اونقدر خوشحال نشده بودم.
گل پسرم باعث افتخار من شدی.با اون همه تلاشت کاری کردی که من و بابایی سرمون رو با افتخار بلند کنیم.
امیدوارم با قبولی تو دانشگاه هم خوشحالی دیگه ای رو نصیبمون کنی.