یاد باد آن روزگاران
همیشه اولین روز مهر دغدغه داشتیم.من دنبال سبد گل و بابایی در تلاش تا به قول خودش منو از این تکلفات نجات بده.اما همیشه پیروز من و پسرم.
اول مهرها روز دلگیر و در عین حال لذت بخشی بودن.دلگیر به خاطر جدایی از گل پسر و نگران از اینکه معلمت چه طور خواهد بود .دوستات چطور. وشاد و لذت بخش به خاطر بزرگ شدن پسرم.
همیشه بابایی طفلی ما رو میرسوند مدرسه و یه ساعتی از اداره مرخصی میگرفت و ما رو همراهی میکرد .و زحمت عکس و فیلمتو میکشید .اما وقتی میدید من دست بردار نیستم و به این زودی ها مدرسه رو ترک نمی کنم میرفت.
من میموندمو هیاهوی تو دوستات.
اینم یکی از اولین روزهای مهره.آماده و مهیا از زیر آیینه و قرآن ردت کردم و منتظر برای رفتن .
از این پله ها و نرده ها خاطرات زیادی داریم.یادته مامان جون ؟!!!اینجا دروازه ی فوتبال آقا پسر بود.از همون بچگی عاشق فوتبال و گل زدن بودی.(الان که دیگه هیچی نگو .............)
همیشه میومدی جلوی پله ها وایمیستادی و میگفتی یه 5گله.یعنی 5 تا پنالتی باید بهت میزدیم .تا به عدد 4 میرسید حرفتو عوض میکردی و قانون و مقررات جدید میذاشتی و خلاصه ما رو مجبور میکردی گاهی تا 20 گلم پیش بریم وطوریکه من دیگه دست و کتفی برام نمی موند.
امون از دست تو بچه ی فوتبال دوست.الان که دیگه هیچی زندگینامه ی همه ی بازیکنا رو داری .رو دست عادل خان فردوسی پور بلند شدی.تموم درو دیوار اتاقت پر شده از عکسای بازیکنا و لباس هاشون .عاشق مسی هستی.!!!!!!!!!!!!!!!!
پسر خوش تیپ و خوش عکس من.ایشاالله همیشه سالم باشی.